»طرح موضوعهاي حساسيت برانگيز درمجموعههاي تلويزيوني كه به نوعي در جامعه امروزبه فرهنگ عمومي تبديل شده و در ميان مردم جلوه ميكند، در قالب شوخي و طنز از رونق بسياري برخورداراست.
عادتهاي ناپسندي كه در طبقات مختلف اجتماعي رسوخ كرده و به دليل ساختار نامناسب درحوزه رفتارهاي شخصي به فرهنگ در ظاهر غالب، اما سخيف در عرصه فرهنگ عمومي تبديل شده است.
طرح اينگونه عادتها بادستمايه قراردادن داستانهاي سطحي و شخصيتپردازي ضعيف كه رگههايي از شوخي وخنده را با خود دارد چند سالي است به نام «طنز شبانه» در جدول برنامهاي شبكههاي مختلف سيما قرار گرفته است.
اقبال مخاطب به مجموعههايي از اين دست نظير «پاورچين»، «نقطه چين»، «زير آسمانشهر»، «شبهاي برره» و «بدون شرح» همچون الگوي كار در خياطي، معيار موضوعي و ساختار توليدي برنامهسازان قرار ميگيرد.
شخصيتهاي تكراري با گويشهاي عجيب و غريب، فضاهاي بسته وارايه كاراكترهاي تك بعدي كه بيشتر شبيه شخصيتهاي تله تئاترهاي اقتباسي خارجي با چاشني بامزگي است كه خلاقيت در نوع بازي آنها ديده نميشود.
نبود مخاطب شناسي،ناآگاهيازنياز مخاطب، بيگانگي با فضاي واقعي، پرهيز از ورود به موضوعهاي چالشي كه با ايجاد ظرافت و خلاقيت طرح آن در جامعه ميتواند مفيد باشد، به همراه محدوديتهاي بيروني برنامهسازي در حوزه خنده، طنز را با تكرار به نوعي به سراشيبي سوق داده است.
اتكا رسانه ملي به گروههاي معدود برنامهسازي در حوزه طنز و ايجاد گلوگاه ازسوي شبكههاي مختلف تلويزيوني از ريسك پذيري و جسارت حضور افراد خارج از دايره برنامهسازيهاي رايج در سيما، كاهش ميدهد.
«باغ مظفر» عنوان مجموعه جديد مهران مديري است كه مدتي است از شبكه سوم سيما پخش ميشود و همچون ديگر ساختههاي اين كارگردان نظيرپاورچين، نقطه چين و شبهاي برره، طنز و نقد احوالات محيطي را در فضاي متفاوت به تصوير ميكشد.
مديري اين مجموعه را همچون ديگر تجربيات خود با پيش فرض تست مخاطب و درصورت واكنش سرد از سوي آنان، چرخش ناگهاني در كار آغاز كرد كه متاسفانه اين ترفند نيزدرباغ مظفر كارگر نيافتاده، چرا كه مخاطب شگرداين برنامهساز تلويزيوني را ميشناسد و شخصيتهاي ارايه شده دراين آثار برايش تكراري و كسالت بار شده است.
نگارش داستان براساس شخصيتهاي تك محور و نگاههاي ممتد به دوربين و نبود لودگي منطقي در شخصيتهاي مختلف پس از تجربيات مختلف و اتفاقا موفق، اين بار در باغ مظفر به دلزدگي و آشفتگي مخاطب منجر ميشود.
مديري كارگرداني هوشمند است كه مخاطب خود را خوب ميشناسد، اما نبود تفكيك وظايف و اجراي تك محوري امور(كارگردان، بازيگر و در برخي مواقع تهيهكننده و ...) به ساختار بصري، تكنيكي و محتوايي آثار وي صدمه ميزند.
هرچند جسارت ورود به حوزه موضوعي و طرح برخي عادتهاي ناپسند اما نهادينه شده در جامعه بهشكل طنز و خنده قابل ستايشاست اماطرح نكردن منطقي و ظرفيتسازي مناسب در جامعه در مواقعي بدآموزي نيز به همراه داشته است.
تيپسازي و استفادهاز گويشها و لهجههاي مجازي شرط لازم برايايجاد فضاي تعليق خوشايند درمخاطب اما كافي براي ايجاد جذابيت و غنيسازي وجه سرگرمي نزد او نيست.
باغ مظفر به عنوان تجربهاي تكراري و ارايه شخصيتهاو بازيهاي كليشهاي كه صرفا به دليل ساختار قصه رنگ و لعاب عوض كردند، طرح موضوعهايي خارج از دايره خواست و نياز مخاطب را در خود دارد و نميتواند به عنوان يك اثر حتي متوسط تلويزيوني در حوزه برنامههاي طنز جاي گيرد.
به نظر ميرسد فارغ از گروهمديري كه بازنگري در برنامهسازي، موضوعيابي و مخاطب شناسي را ميبايست براي كارهاي بعدي مدنظر قرار دهند، تلويزيون نيز به عنوان گستردهترين رسانه تصويري، معيارهاي برنامهسازي درحوزه طنز را به سمت توليدات استاندارد( فرم و محتوا) سوق دهند.
طنز زباني است كه ميتوان در تصوير، كاستيها وبرخي ناهماهنگيها در جامعه را بهرخ بكشد و در عين خنداندن، تفكر رابراي ايجاد تغييرات صحيح به خانهها برد.
روايت احوالات دو خان قجري كه در يك باغ با هم زندگي ميكنند و ديواري، آنها را از هم جدا ساخته دغدغه جامعه امروزي نيست، هرچند ديروز، آينه امروز و امروز براي فرداست.
باغ مظفر، ناكجاآبادي است كه هيچ نشاني ازامروز در خود ندارد و لودگي شخصيتهاي آن نيز براي مخاطب تنوع طلب و هوشمند حاضر خالي از جذابيت و هرگونه "همذاتپنداري" است.
|