»
عموپورنگ امروزچهره ای محبوب ودوست داشتنی برای کودکان ونوجوانان وبلکه پدرومادرانی شده است که به تربیت رسانه ای فرزندان خودبها میدهند.
این چهره تلویزیونی که اخیراباکودک شیرین زبان به نام امیرمحمداقدام به اجرای برنامه مینمایداخیرادرآخرین نظرسنجی ها ازمردم تهران بعنوان برترین اجراوبرنامه ایشان بعنوان پرمخاطب ترین برنامه دربهارسال جاری شناخته وانتخاب شده است .
شناخت ازچهره غیررسانه ای این مجری توانمندبرای بسیاری جالب توجه است ازهمین رودرگفتگویی ,پای سخنان مادرعموپورنگ نشستیم تاوی این چهر ه رابرای ماترسیم نماید:
ابتدا خودتان را معرفي كنيد، چند سالداريد و داريوش فرزند چندم شماست؟
مادر: سيده فاطمه گيلانپور هستم، درسال1315 به دنيا آمدم و داريوش ششمين فرزند مناست. از بچگي داريوش بسيار حساس بود; بهقولي بچه مامان بود و با خواهرش كه 4 سالتفاوت سني داشت، خيلي با هم دعوا داشتند.
_ درس داريوش چه طور بود؟
مادر: روزاول مدرسه گريه ميكرد و به مدرسهنميرفت; من هم او را دم مدرسه گذاشتم وآمدم. پس از مدتي او به مدرسه عادت كرده بودو درسال هاي بعدي جزو بچه هاي درس خوانبود.
_ از چي ميترسيد؟
مادر: از تاريكي بسيار ميترسيد و در اين بينداريوش ميگفت: آره، از تاريكي خيليميترسيدم و هميشه با خواهر كوچكتر در شببه حياط خانه ميرفتيم كه از سال سوم، چهارمدبستان ديگر از تاريكي نميترسيدم; البتهخانوادهام سعي ميكردند به هر نوعي مرا از اينترس دور نگه دارند. برادر بزرگم كه از آمريكاآمده بود، به مادرم ميگفت: اين كه هنوزميترسد، پس مرا داخل حياط بستند و به همراهديگر برادر، خواهرانم روي من افتادند; به نوعيكه من ديگر غير از تاريكي، از روز همميترسيدم(و ميخندد... يادش بخير).
_ آيا شما فكر ميكرديد كه داريوش روزي بهچنين جايي برسد؟
مادر: داريوش با بقيه بچههايم فرق ميكرد،بارها به او گفتم كه پسر از اين مسخر ه بازيها درنيار، اما علاقه شديد به اين كار داشت. به او گفتمپسر اين كارها براي تو آب و نان نميشه، به هرحال ميدانستم روزي، داريوش كار مهمي انجامخواهد داد و حالا هم خوشحالم.
_ داريوش درس چي ميخوند؟
داريوش به جاي مادر گفت: فكر كنيد درسچه خوندم كه ارتباط به كارم داشته باشد.
_ فكر كنم يك درس بيربط به كارامروزتان...
مادر: پسرم گرافيك ميخواند و خوب نقاشيميكرد.
داريوش: البته قرار بود به دانشكده صدا و سيمابروم، اما نميدانم چه شد كه سر از گرافيكدرآوردم. البته احساس ميكنم تمام اين كارتحصيل نسيت، بلكه يك كار ذاتي است. از طرفيتحصيل هم در كنار اين امر ذاتي، بد نيست. شماميتوانيد در زماني كه مشكلاتي در هنرتان داريد،با استفاده از ابزارهاي مالي آنها را پوشش دهيد.يك آقايي استاد دانشگاه بود، او به من گفت:نحوه ارتباط شما با بچهها كاملا به علم روانشناسيارتباط دارد. شما روانشناسي خوانديد؟ و منگفتم: نه. و او با تعجب گفت: عجب، باورش مشكلاست
_ اجازه بدهيد از مادرتان كمي سوال كنيم.نوبت شما هم دوباره ميشود. بهترين عيديايكه در طي سالها به داريوش داديد، چه بود؟
مادر: داريوش هميشه از من طلب دعاي خيرميكند و فكر كنم همين كافي است و اين، بهترينهديه مادر به فرزند است.
_ به پسرتان چه نمرهاي ميدهيد، آيا اومشكلي تاكنون براي شما بوجود نياورده است؟
مادر: به هر حال من مادرم و اگر اشتباهي همانجام دهد به اجبار گذشت ميكنم; گر چه تاكنونمشكلي براي من پيش نياورده است، به همينخاطر به او نمره بيست ميدهم.
_ شما دوست داشتيد پسرتان چه كاري برايشما انجام دهد؟
مادر: دوست داشتم براي من مايه افتخار باشد.زماني كه براي ديدن عزيزانم به بيمارستانميرفتم و ميديدم همه به پسرم احترامميگزارند و او را عمو پورنگ صدا ميزنند،افتخار كردم كه چنين پسري دارم.
_ دوست داريد كه عروستان را چگونه انتخابكنيد؟
مادر: نميدانم چرا داريوش ازدواج نميكندگرچه به او دختر نميدهند; چرا كه ميگويندداريوش من بچه است.
_ جداي از شوخي، فكر ميكنيد كه چه زمانيپسرتان ازدواج كند؟
مادر: بخدا اگر به من باشه، يعني همين فرداميروم برايش خواستگاري.
_ دلتان ميخواهد عروستان شمالي باشد يانه؟
مادر: فرقي نميكند. دوست دارم بجزخصوصيات اخلاقي، قشنگ هم باشد; مثل خودداريوش (لبخند ميزند).
_ دوست داريد كه اولين فرزند داريوشدختر باشد يا پسر؟
مادر: خودش دوست دارد دختر باشد، امابراي من فرق نميكند.
_ در سال 83، داريوش چه كاري كرد كهشما از دستش ناراحت شديد؟
مادر: بچم هيچ كاري انجام نداد، اما هر بار كهبه او گفتم ازدواج كن، به نوعي فرار كرد.
_ بدترين خصوصيات اخلاقي داريوشچيست؟
مادر: بسيار احساساتي است.
_ از چه غذايي خوشش ميآيد؟
مادر: باقلا قاتوق مادرش كه يك غذاي محلياست.
_ و از چه غذايي بدش ميآيد؟
مادر: فسنجون و داريوش ميگويد: به قولرشتيها: «ايشه»...
_ آخرين بار كه به شمال رفتيد؟
مادر: همين چندي پيش كه خواهرزادههايمدر كوچصفهان به خاطر بارش شديد برف جانخود را دست دادند
_ كدام فرزندتان را بيشتر دوست داريد؟
مادر: تمام بچههايم مثل هم هستند، اماداريوش چون با من زندگي ميكنه، هم دختر منه،هم پسرم. بچه خوبي است. ظرف ميشوره و دركارهاي خانه كمك ميكند.
_ آيا تا به حال داريوش را كتك زديد؟
مادر: تا حالا داريوش را نزدم.
_ زماني كه داريوش را در تلويزيون ميبينيد،چه احساسي داريد؟
مادر: ساعت پنج غروب كه ميشه، تلويزيون راروشن ميكنم و داريوش را ميبينم. تازه براش«اسپند» هم دود ميكنم كه بچهام چشم نخورد ودعا ميكنم تا خداوند محافظش باشد.
_ و اولين بار كه داريوش را ديديد، چهاحساسي داشتيد؟
مادر: خيلي خوشحال شدم.
|