كجاها از شما امضا مي خواهند

اين مهر منسوب به حضرت رسول است و در موزه استانبول نگهداري مي شود
شانس با ما همراه بوده كه امضا، مثل خيلي چيزهاي مصرفي ديگر، خريدني نيست. زدني و كشيدني است. وگرنه همگي ـ غير از صنف توليد و توزيع امضا ـ ورشكست مي شديم. تقريبا هر آدم بالغي روزانه دو تا سه امضا مصرف دارد. فعاليت بيشتر و اعتبار بالاتر هم يعني مصرف بالاتر. اصلا اكثر اوقات براي آن كه ثابت كني خودت هستي يا در آن ماجرا مؤثري، بايد امضا بزني. براي هرگونه تعهد هم بايد امضاي تو پاي ورق باشد كه بعدا زيرش نزني. اين چند خط مبهم و نامفهوم بدجوري در زندگي ما رخنه كرده. درست از روزي كه به دنيا مي آييم تا اوج زندگي و ازدواج و حتي مردن. فكرش را كرده ايد تا حالا براي چه كارهايي امضا زده ايد؟
وقتي تصميم مي گيريد به دنيا بياييد
اولين باري كه امضا براي شما مهم مي شود، زماني است كه عوامل بيمارستان براي به دنيا آوردن شما علاوه بر پول هنگفت، كلي امضا از پدرتان اخذ مي كنند.
وقتي قرار است اسم داشته باشيد
دومين امضاهاي مهم زندگي شما، همان روزهاي اول در ادارة ثبت احوال زده مي شود. چند امضا از طرف پدر و چند امضا هم از طرف ادارة ثبتي ها لازم است تا به شما شناسنامه بدهند و برويد توي ليست ايراني ها.
وقتي به مدرسه مي رويد
بزرگ شده ايد. سيب زميني را درست تلفظ مي كنيد. وقت مدرسه رفتن است. مادر دستتان را مي گيرد و به مدرسه مي برد و جلوي چشم شما كلي برگه را پر و امضا مي كند. از آن به بعد، هر وقت اسمتان در ليست بدها باشد، دعوا كنيد يا بخواهيد اردو برويد و... امضاي ولي تان را از شما خواهند خواست. اين قلم امضا، از آن هايي است كه بچه هاي شيطان، زياد جعل اش مي كنند.
وقتي دانشگاه يا سربازي مي رويد
ديگر بزرگ شده ايد. بچه بازي را كنار بگذاريد. خودتان باشيد. هي امضايتان را عوض نكنيد. من بعد، بايد اوراقي را امضا كنيد كه يك طرف دعوايش شخص شماييد. بعدا هم بايد عين همان امضا را بزنيد. پس سعي نكنيد بيخودي تمرين امضا كنيد.
وقتي بانك يا اداره مي رويد
اين جاها از شما كلي امضا مي خواهند. از لحاظ اداري، امضا ممكن است از خود شما مهم تر باشد. به يك كارمند بانك حق بدهيد كه شما را نشناسد، اما امضايتان را با نگاهي به فايل حساب جاريتان بشناسد و بعد تحويلتان بگيرد.
وقتي معروف مي شويد
داشتن امضاي يك آدم مهم و معروف، بهترين راه اثبات نزديكي به اوست. كاري كه حتي عكس هم نمي تواند انجام دهد. فكرش را بكنيد معروف شده ايد. آخر برنامه يا مسابقه يا حتي وسط خيابان، يك يا چند قلم و كاغذ يك دفعه جلويتان سبز مي شود و صاحب دستي كه آن ها را جلوي شما گرفته، فقط تقاضاي يك امضا مي كند. روزهاي اول ممكن است از اين مسأله كيف كنيد، اما بعدا كم كم كلافه مي شويد. با اين وجود، جنبه داشته باشيد و كسي را ناراحت نكنيد.
وقتي ازدواج مي كنيد
اين يكي به هفت خوان مي ماند و خيلي معروف است. يك دفترچه جلويتان مي گذارند كه امضا كردنش تمامي ندارد. به ويژه كه آن زمان گاهي حداقل بيست سي نفر دارند دو چشمي تازه داماد و تازه عروس را نظاره مي كنند. يك تنه و در چنين شرايطي اگر داماد باشيد بايد نوزده و اگر عروس، هيجده امضا بزنيد. اين كه با اين امضاها چه تعهداتي مي دهيد، تنها چيزي است كه آن زمان به فكرتان نمي آيد.
وقتي قرار است پدر يا مادر شويد
آدم وقتي خربزه مي خورد، بايد پايش هم بايستد. حالا مدتي از روزهاي شيرين ابتداي زندگي مشترك گذشته و خانواده دارد سه نفره مي شود. بيست و چند سال پيش يادتان هست كه بابا براي به دنيا آمدن شما كلي فرم بيمارستان را امضا مي كرد و پول مي داد؟ حالا نوبت خودتان است كه همان كارها را تكرار كنيد. چيزي كه عوض دارد، گله ندارد.
وقتي بستري مي شويد
به آخر خط نزديك شده ايد. مي خواهند شما را به اتاق عمل ارسال كنند. شايد برگرديد، شايد هم نه. به همين دليل، دكترها از شما و همراهان امضا مي خواهند. بايد رضايت نامه را امضا كنيد. شايد آخرين امضايتان باشد.
پيش به سوي بهشت زهرا
جسمتان آرام شده و روحتان آزاد. به ديار باقي شتافته ايد. ورثه بايد گواهي فوت را از بيمارستان تحويل بگيرند. براي اين كار، علاوه بر تسويه حساب مالي، بايد كلي امضا بزنند. دستتان از دنيا كوتاه شده و به ناچار، ديگران بايد از طرف و به جاي شما امضا بزنند. بعضي ها حزن آلودند، بعضي ها هم شايد مدت ها منتظر اين فرصت بوده اند
انگشت:همه چيز از سال 1884 ميلادي شروع شد. زماني كه سر فرانسيس گالتن دانشمند بريتانيايي ثابت كرد كه پيچ و خم هاي اثر انگشت هيچ دو انساني مثل هم نيست. با وجودي كه حتي يك جنين چهار ماهه هم اگر پايش مي افتاد اثر انگشت منحصر به خود را داشت، هيچ وقت جاي امضا را نگرفت. چون تشخيص تفاوت اثر انگشت دو نفر در شرايط عادي، آسان نبود. ضمن اين كه انگشت زدن، نشانة بي سوادي به حساب مي آمد.
مُهر:وقتي آدم مهم مي شود، ديگر كلاسش برنمي دارد كه امضايش را هر جايي خرج كند. شايد هم وقت كم بياورد. اين مي شود كه براي خودش، مهري كه اسم و فاميل اش روي آن حك شده باشد، سفارش مي دهد. اگر اين آدم مهم تر باشد و به ويژه در اداره و شركت روزي دويست سيصد امضا از او بخواهند، ممكن است مهر امضا درست كند و بدهد دست مسؤول دفترش.
دستگاه پانچ!:بهترين امضاي باطل شد پاره يا سوراخ كردن يك سند يا چك است. به اين دليل، كنار دستشان يكي از اين دستگاه ها گذاشته اند و چك هاي از رده خارج را به وسيلة آن مهر باطل شد مي زنند. البته گاهي وقت ها گوش چك هاي بينوا هم بدين منظور بريده مي شود
اصلا فلسفة امضا زدن، ابراز وجود است. براي همين، آدم ها با توجه به شغلشان، امضاهاي غيرمتعارفي دارند.
آرايشگرها: زماني كه جاي قيچي را روي سرتان باقي مي گذارند.
روزنامه نگارها: وقتي اسمشان را بالاي مطلب مي نويسند.
كارگردان ها: وقتي مثل آلفرد هيچكاك از جلوي دوربين با خونسردي رد مي شوند.
راننده هاي اتوبوس: وقتي بي هوا ترمز مي كنند و نزديك به چهل پنجاه نفر را كله پا مي كنند.
بچه ها: وقتي يكسره وق مي زنند و با دست هاي كثيفشان يا گلاب به رويتان... همه جا را امضا مي كنند.
نگهبان هاي ورودي ادارات: وقتي مي پرسند: آقا كجا؟ هماهنگ شده؟
معلم ها: وقتي به هيچ كس نمرة 20 نمي دهند تا معلوم شود حالا خيلي مانده تا محصل ها به دانش آن ها برسند.
سردبيرها: وقتي بدون دليل به متن هاي خبرنگارها دست مي زنند و يكي دو تغيير بي مورد مي دهند.
افسر راهنمايي و رانندگي: وقتي نظم و زمان بندي سبز و قرمز شدن چراغ سر يك چهارراه شلوغ را به هم مي زند.
شعرا: وقتي يك جايي از شعر يا آخر غزل شان از خودشان اسمي مي برند يا تعريفي مي كنند