» عبدالرحمن کمالی
اشاره: شب سيزدهم فروردين رنگ و بوي ديگري دارد ايرانيان همه به دنبال آن هستند كه همراه خانواده خود به كوه و بيابان بروند، طبيعت را ببينند، لذت ببرند، با يكديگر خوش باشند و نحسي سيزده را به در كنند؟ اما چرا كوه و صحرا. در روز سيزده چه نحسي اي وجود دارد كه بايد به در شود، چرا خانواده ها سعي مي كنند حتي در اندك زماني سيزده را بيرون از خانه و كاشانه خود باشند؟ آيا تا بحال كسي به اين موضوع فكر كرده است كه چرا هر ساله ايرانيان روز طبيعت بيرون مي روند؟
رفتارهاي اجتماعي نه خلق الساعه هستند و نه انفرادي، كه بتوان آنرا به صورت منفك و مجزا در نظر گرفت و مورد بررسي قرار داد. برخورد تحليلي با رفتار اجتماعي بيانگر اين نكته است كه عمل اجتماعي عمل ساخت يافته اي كه در يك نظام روابط متقابل شكل مي گيرد.
و با كمي اغماض مي توان گفت كه تمامي مشكلات اقتصادي، سياسي اجتماعي ايرانيان در تاریخ وجود دارد و ريشه هاي تاريخي دارند.
مسلما اين رفتار اجتماعي كه هر وقت از هر ايراني در هر كجاي جهان بپرسند خواهد گفت رسم بوده و از قديم پدران و اجداد ما آنرا انجام مي دادند نيز ريشه تاريخي دارد كه به طور خلاصه به آن اشاره خواهد شد.
شايد اين نوشتار، سنديت تاريخي قابل قبولي را نداشته باشد اما به نظر مي رسد همين كه به اين بهانه به گوشه اي از فجايعي كه بر ايران رفته است اشاره مي شود جاي خواندن ذكر كردن دارد.
يك واقعه تاريخي:
پرده اول - خشايار شاه پادشاه پارس در آخرين روز جشن 180 روزه كه از باده نوشي سر مست بود دستور داد تا ملكه وشتي زيبائي اش را به مقامات و مهمانان حاضر در جلسه نشان دهد اما ملكه ايراني كه نجابت و حيا را از ايراني بودن خود به ارث برده بود از اين كار ممانعت كرد و پادشاه كه تاب شنيدن كلمه نه را از هيج مقام و منزلتي نداشت عصباني شد ملكه و شتي را از عناوينش خلع كرد و مشاورينش از وي خواستند تا با برپائي مراسمي از دختران و زنان زيباي كشور بخواهند تارخ نمايان كنند بلكه پادشاه يكي را بپسندد و ملكه ايران شود.
پرده دوم: در شوش يك يهودي بنام مردخاي پسر يائيز زندگي مي كرد كه دختر عموي زيبايي بنام هدسه دختر ابي حايل داشت او كه به همراه ساير اسراي يهودي از اورشليم به سرزمين پارس آمده و در مسير پدر و ماردش را از دست داده بود نزد پسر عموي خود مردخاي به فرزندي پذيرفته مي شود.
مردخاي او را همانند دختر خود بزرگ نموده و آئين و مراسم دين يهود را به او مي آموزد تا اينكه فراخوان مراسم جشن ازدواج پادشاه به گوش او نيز مي رسد.
هدسه كه اكنون او را بنام استر مي شناختند با ترفندي خاص پا به حرمسراي قصر شوش مي گذارد و به عقيده مورخان يهودي به دليل زيبائي و شخصيت دوست داشتني اش قلب هاي خانواده سلطنتي را ربوده و تسخير مي كند.
پرده سوم: حضور استردر اندروني پادشاه ايران همراه با كنار رفتن ملكه وشتي مي شود آنگونه كه شوهر او اخشورش يا خشايار شاه كه به واسطه داشتن وزير عاقل و زيركي همچون هامان وزير بسيار دولتمند گشته و توانسته بود بر 127 استان ايران سلطنت نمايد او را به عنوان ملكه انتخاب و مردخاي پسر عموي او را به مقام مهمي در دربار منصوب مي نمايد.
حضور مردخاي واستر نفوذ يهوديان را در بخش هاي مختلف سهل تر مي كند به گونه اي كه هامان، وزير زيرك و زبر دست خشايار شاه متوجه اين امر شده و براي جلوگيري از انهدام و فرو پاشي پادشاهي ايران سعي در كاهش نفوذ يهوديان به دربار مي نمايد.
همين امر سبب مي شودتا هامان وزير در گرداب توطئه اي قرار گيرد كه نه تنها خود و يازده پسرش بلكه 75800 نفر از ايرانيان كشته و بسياري بي خانمان مي شوند. بهتر است از اينجاي داستان را از صحيفه استر (1) بخوانيد.
" و چون مردخاي از هر آنچه شده بود اطلاع يافت. جامه خود را دريده پلاس با خاكستر در بر كرده و به ميان شهر بيرون رفته به آواز بلند فرياد تلخ بر آورد (استر: باب4 آيه 1) آنگاه استر، هتاك را كه يكي از خواجه سرايان پادشاه بود و او به جهت خدمت وي تعبين نموده بود خواند و او را امر فرمود از مردخاي بپرسد كه اين چه امراست و سببش چيست؟ پس هتاك به شهر كه پيش دروازه پادشاه بود، نزد مردخاي بيرون رفت و مردخاي او را از هر آنچه به او واقع شده و از مبلغ نقره اي كه هامان به جهت هلاك ساختن يهوديان وعده داده بود كه آنرا به خزانه پادشاه بدهد خبر داد.
و سواد نوشته فرمان را كه در شوشن به جهت هلاكت ايشان صادر شده بود به او داد تا آن را به استر نشان دهد و وي را مخبر سازد و وصيت نمود كه نزد پادشاه داخل شده از او التماس نمايد و به جهت قوم خويش از وي درخواست كند.
پس هتاك داخل شده سخنان مردخاي را به استر باز گفت و استر هتاك را جواب داده او را امر فرمود كه به مردخاي بگويد كه جميع خادمان پادشاه و ساكنان ولايت هاي پادشاه مي دانند كه به جهت هر كس، خواه، مرد، خواه زن كه نزد پادشاه به صحن اندروني بي اذن داخل شود فقط يك حكم است كه كشته شود مگر آنكه پادشاه چوگان زرين را به سوي او دراز كند تا زنده بماند. و سي روز است كه من خوانده نشده ام كه به حضور پادشاه داخل شوم.
پس سخنان استر را به مردخاي باز گفتند و مردخاي گفت: به استر جواب دهيد دردل خود فكر مكن كه تو در خانه پادشاه به خلاف ساير يهود رهايي خواهي يافت. بلكه اگر در اين وقت تو ساكت بماني، راحت و نجات براي يهود از جاي ديگر پديد خواهد شد.
اما تو و خاندان پدرت هلاك خواهيد گشت وكيست نداند كه به جهت چنين وقتي به سلطنت نرسيده اي پس استر فرمود به مردخاي جواب دهيد كه برود تمامي يهود را كه در شوشن يافت مي شوند جمع كند و براي من روزه گرفته، سه شبانه روز چيزي مخوريد و مياشاميد و من نيز با كنيزانم همچنين روزه خواهيم داشت.
اگر چه خلاف حكم است و اگر هلاك شدم، هلاك شدم. پس مردخاي رفت موافق هر چه استر وي را وصيت كرده بود عمل كرد" (؛صحيفه استر: باب 4 . آيات 5 الي 16) اكنون نوبت استر بود كه براي اسطوره شدن درتاريخ يهود از خود هيبتي نشان دهد.
همين امر سبب شد تا او بعد از سه روز، روزه گرفتن به فكر چاره اي بيفتند، مورخان يهودي اعتقاد دارند، هنگامي كه هامان عاليقي صدراعظم دربار خشايار شاه دستور قتل عام يهوديان را صادر كرد پنج سال از ازدواج استر با پادشاه مي گذشت او به درخواست مردخاي تا آن زمان از افشاي اين حقيقت كه يهودي زاده است خودداري كرده بود كه مردخاي او را در جريان امور قرار مي داد (2).
اكنون نوبت آن بود تا استر حقيقت را بگويد اما چرا يك زن انتخاب شده بود؟ « او (مردخاي) تصميم نداشت كه با استفاده از نيروهاي ماوراء الطبيعه به نجات مردم خود بشتابد و يا از طبيعت و از فرشتگان كمك گيرد (خروج باب 14: آيه 30 و اعداد باب 20: آيه 16) استر با خود انديشيد بزمي و جشن بر پا كند و پادشاه را همراه وزير براي شركت در ضيافتي دعوت نمايد.
استر بدون آنكه از سوي پادشاه فراخوانده شود جسارت به خرج داده و به سراغ پادشاه ايران مي رود پادشاه كه انروز ظاهرا خوش بوده است عصاي زرين خود را به نشانه در امان بودن استر بلند مي كند. و استر او و هامان را براي مراسم جشن و بزم دعوت مي كند.
پادشاه و هامان براي روز اول به مهماني استر مي روند پادشاه از او مي خواهد كه در خواستش چيست؟ اول استر حرفي نمي زند. و آنها براي روز دوم نيز دعوت مي كند.
«پس پادشاه و هامان نزد استر ملكه، مسئول تو چيست؟ كه به تو داده خواهد شد و درخواست تو كدام اگرچه نصف مملكت باشد بجا آورده خواهد شد. استر ملكه جواب داد و گفت اي پادشاه اگر در نظر تو التفات يافته باشم و اگر پادشاه را پسند آيد، جان من به مسئول من و قوم من به درخواست من به من بخشيده شود.
زيرا كه من و قومم فروخته شده ايم كه هلاك و نابود و تلف شويم و اگر به غلامي و كنيزي فروخته مي شديم سكوت مي نموديم با آنكه مصيبت ما نسبت به ضرر پادشاه هيچ است آنگاه اخشورش پادشاه استر ملكه را خطاب كرده گفت: آن كيست و كجاست كه جسارت نموده است تا چنين عمل نمايد؟ استر گفت: عدو و دشمن همين هامان شرير است آنگاه هامان در حضور پادشاه و ملكه لرزيد! (كتاب استر باب 7 آيه 1 الي 6) و ايراني كشیآغاز مي شود: اكنون نوبت مردخاي بود تا فرماني بنام پادشاه بنويسد تا بوسيله عمال حكومتي در سراسر ايران توزيع شود استر كه نظر پادشاه را به خود جلب كرده و هامان وزير را در شرايط بحراني قرار داده بود توانست دستور فرماني را كه مردخاي نوشته است را بگيرد.
فرماني كه به يهوديان اجازه مي داد متحد شوند و بد خواهان خود را از هر قومي كه باشند بكشند و دارائي شان را به غنيمت بگيرند. خليل اسماعيل خليل مي نويسد، «تورات مي گويد: در سراسر مملكت ايران همه از يهوديان مي ترسيدند، تمام حاكمان و استادان و مقامات مملكتي و درباريان از ترس به مردخاي و به يهوديان كمك مي كردند بدين ترتيب يهوديان به دشمنان خود حمله كردند و آنها را از دم تيغ شمشير گذراندند وكشتند.»
در آن روز آمار كشته شدگان به عرض پادشاه رسيد ملكه استر را خواست و گفت: تنها در پايتخت پانصد نفر را كشته اند كه ده پسر هامان نيز جز آنها بوده اند. پس در ساير شهرهاي مملكت چه كرده اند (استر باب 8: آيه 20) روز بعد باز يهوديان در پايتخت جمع شدند و سيصد نفر ديگر را كشتند بقيه يهوديان در ساير استانها نيز هفتادو پنج هزار نفر از دشمنان خود را كشتند.
«تاريخ حكايتي خونبارتر از حوادث سالهاي تسلط هخامنشي بر ايران و شرق ميانه به ياد ندارد و تمدن آدمي هول آورتر و خشن تر از كشتار ايرانيان در ماجراي پوريم ثبت نكرده است، اقدام يهود و انهدام برنامه ريزي شده، منظم و ناگهاني بوميان ايران بيش و بيش از همه به علت مخالفت و مقابله وسيع اقوام كهن ايران با تسلط وحشيانه هخامنشي بوده است كه به وسيله يهوديان حمايت، رهبري و راهنمايي مي شده اند (وبلاگ شخصي نارصر پوربيرار شنبه 8/3/83) –
جشن ايراني كشي: (3) «و مردخاي از حضور پادشاه با لباس ملوكانه لاجوردي سفيد و تاج بزرگ زرين و رداي كتان نازك ارغواني بيرون رفت و شهر شوش شادي و وجد نمودند براي يهوديان روز شادي و سرور و حرمت پديد آورد و در همه ولايت ها و جميع شهرها در هر جايي كه حكم و فرمان پادشاه رسيد براي يهوديان شادماني و سرور و بزم و روز خوش بود و بسياري از قومهاي زمين به دين يهود گرويدند زيرا كه ترس يهوديان برايشان مستولي گرديده بود." (استر باب 8: آيات 15الي 18) جشن، قرعه ها يا پوريم جشني است كه به مناسبت رفع خطر قتل عام يهوديان به توطئه هامان، وزير خشايار شاه برگزار مي شود.
وجه تسميه اين روز آن است كه هامان براي تعيين روز اعلام تصميم خود به پادشاه قرعه كشيده بود. «در ايام پوريم سيزدهم،چهاردهم و پانزدهم ماه ادار است، روزهايي كه از هر يازده نفر ايراني يك نفر كشته شدند. و آن روز را به عنوان روز امحا دشمنان يهود و روز پوريم جشن مي گيرند" (خليل اسماعيل خليل) آنان روز عيد پوريم را كه در آن 75800 نفر از ايرانيان كشته شده اند معجزه الهي مي دانند به همين سبب سيزدهم ماه ادار را روزه گرفته و چهاردهم و پانزدهم اين ماه را به رقص و پايكوبي مي پردازند.
خليل اسماعيل خليل مي نويسد: ايرانيان از همان روز، سيزدهم فروردين ماه را كه مصادف با آن ايراني كشي وحشيانه بود به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به قوم يهود و وحشيان هخامنشي كه ناگهان به خانه و كاشانه اشان ريختند و مردم سراسيمه از خانه و كاشانه شان فراري شده و سر به كوه، و بيابان مي گذاشتند را به اعتراض ترك و نافرخندگي سيزده فروردين را به درو از خانه به در مي كنند.
آري اين همان نخبه كشي و ايراني كشي است كه ميكل آنژ نقاش معروف فرانسوي چهره معصومش را بر سقف نمازخانه سيس تين واتيكان به صليب كشيده است؟ ناصر پور بيرار مي نويسد: «واژه هخامنشي لقبي است كه پس از تسلط داريوش و نخست وزيري مردخاي وانتخاب استر به عنوان ملكه و قتل عام پرخشونت مخالفان يهود در سراسر ايران كه نزد يهوديان به عيد پوريم معروف است و بالاخره پس از تسلط كامل رابي هاي يهوددر ايران و بين النهرين بر قوم شكست خورده ايرانيان نهادند و آن را حاخام منش به معناي پيرو دين روحانيت يهود نام نهادند.
تورات به دفعات به تسلط رابي هاي يهود بردربار هخامنشي تاكيد مي كند كه مشروح آنرا مي توان در كتاب هاي استر، عذرا، نحميا. دانيال و اشعيا در تورات يافت؟ به هرروي كتاب استر عمق انزجار و نفرت يهوديان نسبت به غير يهوديان به ويژه ايرانيان را نشان مي دهد.
شدت و تندي اين نفرت به حدي است كه حاخام ها وفقيهان قوم يهود در سده اول ميلادي مطمئن و متفق القول نبودند كه آيا بايد كتاب استر در كتب مقدس بياورند يا نه، از اقوال مارتين لوتر از رهبران پروتستان ها نقل كرده اند كه گفته است «اي كاش اين داستان وجود نداشت»
پي نوشت:
(1) استر نام يكي از كتب 17 گانه عهد عتيق است كه مسيحيان در مقابل عهد جديد به كتاب يهوديان داده اند. كتب عهد عتيق به زبان عبري و اندكي از آن به زبان كلداني نوشته شده است كه از نظر موضوع به سه بخش مقررات و بخش تاريخي عهد عتيق، حكمت مناجات و شعر و پيشگوئيهاي انبيا تقسيم مي شود. بخش تورات تاريخ عهد عتيق شامل 17 كتاب است، سفر پيدايش.
سفر خروج سفر لاويان، سفر اعداد، سفر تثنيه، كه اين پنج سفر تورات خوانده مي شود 12 كتب ديگر شامل صحيفه يوشع، سفر داوران، كتاب روت. كتاب اول سموئيل؛ كتاب دوم سموئيل، كتاب اول پادشاهان، كتاب دوم پادشاهان، كتاب اول تاريخ ايام، كتاب دوم تاريخ ايام، كتاب عذرا. كتاب نحميا، كتاب استر
(2) يهودياني كه براي مقاصد شوم دين و عقيده خود را پنهان مي كنند و لذا از دين و آئين مقصد بهره مي برند آنوسي مي گويند و استر يك انوسي بود. همچنين مي توان به دونمه ها و مارانوها كه به ترتيب به يهوديان به ظاهر مسلمان و يهوديان به ظاهر مسيحي هستند اشاره كرد.
(3) جشن ايراني كشي، عيد پوريم، عيد قرعه ها، هامان سوزان نامهايي است كه بر جشني كه يهوديان در سالروز كشتار ايرانيان مي گيرند مي گذراند . اين جشن در بسياري از كشورهاي دنيا از جمله ايتاليا، فرانكفورت آلمان، سالونيكاي يونان، ايران. افغانستان، ليبي، واشنگتن، بخاراي ازبكستان، منطقه قفقاز ، يمن و ….. برگزار مي شود و آداب خاصي دارد. يهوديان در اين عيد ابتدا در دو نوبت به خواندن كتاب استر مي پردازند و پس به رقص و پايكوبي و آتش زدن مجسمههاي هامان مي پردازند. ويژگي اين مراسم رقص و پايكوبي به هنگام سوزاندن هامان است در ازبكستان مجسمه هامان را از يخ مي سازند و به دور آن آتش مي زنند. در يونان نانهايي را به شكل هامان درست مي كنند و با چاقو سر آنها را مي برند. در ايران مجسمههاي چوبي هامان را به دار مي كشند و سپس مي سوزانند.
|