»زمانی که من به ملاقتش میرفتم هنوز دو روزش نشده تاریخ تولد 15 بهمن 1384 هست . آن جایی که من ایستاده ام در سالن انتظار، میشود با کمی سرک کشیدن از لای در نیمه باز او را دید. او که روی تخت لا به لای ملافه های سفید داراز کشیده و با صدای ضعیفی ناله میکند : فرشاد سابق،ویدای فعلی.
ویدا یک ترانس سکشوال است . او برای به دست آوردن هویت جنسی واقعی اش سال جنگیده و حالا دو روز است که به آن چه میخواسته رسیده و خودش را از بیست و چند سال زندگی پنهانی و محرمانه، در جلد پسری به نام فرشاد نجات داده وگرچه هنوز حال خوشی نداردو ضعف ناشی از عمل و چند روز غذا نخوردن نای حرف زدن برایش نگذاشته با میل واشتیاق گفت وگو را شروع میکند:
(( ویدا یعنی گمشده من بیست وپنج سال گم شده بودم!!))
او آخرین بچه یک خانواده شمالی است . در آخرین روز تابستان سال 59،در شهر کمله در استان گیلان به دنیا آمده و از آن جا که پسر کوچولوی به ظاهر سالمی بوده اسمش را فرشاد گذاشتند. خانواده در خواب هم نمی دیددند که ممکن است روح کوچک زنانه در بدن پسر بچه اشان پنهان شده باشد و از سه چهار سالگی خودش را نشان دهد. فرشاد کوچک از همان سنین ،یعنی سال هایی که هویت جنسی بچه شکل میگیرد با تناقض آشنا شد از همان روزهایی که به جای توجه به ماشین و تفنگ های خودش،حسرت عروسک های دختر فامیل و همسایه به دلش ماند. از پوشیدن لباس پسرهای بیزار بود و دلش میخواست لباس های رنگی دخترانه بپوشد با دخترها بازی کند و نقش مامان را در خاله بازی ها به عهده بگیرد. فرشاد از همان زمان فهمید که با بقیه فرق دارد چون او خودش را یک دختر تمام و کمال میدانست.اما خانواده و اطرافیانش سعی می کردند به او بقبولانند که پسر است و باید ازهمه چیزهایی که دوست دارد چشم پوشی کند.
بالا رفتن سن هم نه تنها نتوانست فرشاد را طبیعی تر و هماهنگ تر کند،تعارض های را شدیدتر واوضاع را برخانواده اش سخت تر کرد. درسن بلوغ کابوس های فرشاد به اوج خود رسیده بود. روح زنانه دیگر درجسم مردانه نمی گنجید خودش میگوید: ((تمسخر و تحقیر هم از همان سال ها شروع شد. توی مدرسه ،محله، فامیل حرفم را به هیچکس نمیتوانستم بگویم چون حتی خانواده ام فکر میکردند این ها ادا اطوار است و خودش درست می شود. نمیدانید چند بار لوازم آرایش ام را دور ریختند!! نمیدانستند با چند شکنجه ای زندگی میکنم. من یک زن بودم خودم را یک زن کامل میدانستم اما مجبور بودم جسمی را تحمل کنم که تمام ويژگی های مردانه داشت بدتر از آن ایفای نقش مردانه طبق عرف جامعه بود،کاری ازعهده اش برنمی آمدم هیچ کس باور نمیکرد که من یک زن در قالب مرد هستم!!
همه را با هم قاتی کنید!!!
کمتر کسی پیدا میشود که در طول عمرش دست کم یک مرد زن نما ندیده باشد. عکس العمل رایج مردم در مواجهه با این انسان ها غیر معمول، تعجب،نگاه های خیره وحتی لبخند های معنی دار است.
بسیاری از ما این افراد را با همجنس بازها اشتباه میگیرم. در حالی که ترانس سکشوالیته یک اختلال کاملا متفاوت است. هرما فردویت ها افرادی هستند که با اعضای جنسی مبهم به دنیا آمده اند. آن ها تا زمانی که تحت عمل جراحی قرار نگیرند به زن به حساب می آیند، نه مرد. هم جنس بازها نیز هم از گرایش غیر طبیعی به همجنس خود رنج می برنداما آن ها از لحاظ هویت جنسی مشکلی ندارند. مثلا یک مرد همجنس باز خودش را مرد میداند در صورتی که یک ترانس سکشوال با وجود اینکه با اندام ها و کروموزم های جنسی و کامل بی نقص یک مرد یا یک زن به دنیا می آید،از لحاظ روانی وذهنی، خودش را متعلق به جنس مخالف میداند. به قول پرفسور بهرام میر جلالی ، این اختلال هویت جنسی نیست، بلکه واژگونی هویت جنسی است. چون میان جسم و روان این بیماران اختلال صدرصد وجود دارد به علاوه افراد دیگری هم هستند که اختلال هویت جنسی دارند اما ترانس سکشوال نیستند.
رویا تعبیر میشود
ویدا را نه فقط اهالی و مسولان شهر خودش که تمام شهره وروستاهای اطراف میشناسند. چون ویدا در میان ترانس سکشوال منطقه تنها کسی است که موفق به تغییر جنسیتی شده است. او می گوید : (( در کل لنگرود، رودسر،کمله و املش ما هشت نفریم وقتی من داشتم برای عمل به تهران می آمدم دوستانم گریه میکردند هم از شادی این که من میتوانستم به این مرحله برسم و هم ازغصه این که چرا آنها نمیتوانند جراحی کنند.))
اما این که ویدا چرا توانست و آنها نتوانستند بیشتر برمیگردد به تلاش هایی که ویدا برای تفهیم مشکل خودش به دیگران انجام داد. او از حدود سه سال پیش پیگیر جدی مشکلش آغاز کرد. وقتی فهمید که بیماراش چیست دست به کارشد
(( همه جارفتم، از وزارت بهداشت و سازمان بهزیستی گرفته تا دفتر ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی میخواستم به هر ترتیبی که شده هویت واقعی خود را بشناسم ولو یک روز مانده به آخر عمرم،تلیم خودم را روشن کنم بدانم کی هستم .)) درهمین رفت و آمدها بود که ویدا تعداد زیادی از همدردان خویش آشنا شد. مشکلات و رنجهایی که کشیده اند را از نزدیک دید و تصمیم گرفت تلاش هایش را با هدف کمک به تمام این افراد دنبال کند.
او میگوید: (( من نسبت به خیلی ها وضعیت بهتری داشتم.حداقل از خانه و زندگی ام طرد نشده بودم.گرچه هنوز به خانواده ام چیزی نگفته بودم،اما از هر برخورد پدر وبرادرم می ترسیدم.مساله را با خواهرم در میان گذاشتم او هم ترسید به شوهرش چیزی نگفت . اما وقتی شوهرخواهرم این موضوع را فهمید بر خلاف انتظار خیلی خوب و منطقی با این مساله برخورد کرد. او حتی برای انجام عمل جراحی به من کمک مالی کرد. خیلی ها کمک کردند از فرمانداری بخش شهرداری و شورای شهر گرفته تا دفتر امام جمعه شهرمان. شاید اگر صحبت های حاج آقا دل شکسته امام جمعه شهر و آقای حیدری نماینده شهرمان با پدرم نبود او هیچ وقت راضی به این کار نمیشد. رضایت گرفتن از پدرم کار ساده ایی نبود خانواده اول که ماجرا را فهمیدند می خواستند مرا از خانه بیرون کنند پا درمیانی همین بزرگ تر ها و مسوولان شهر بود که مانع شد.))
سرانجام ویدا به خاطر فعالیت و دوندگی هایش توانست خیلی سریع تر از سایر این افراد مجوز عمل جراحی تغییر جنسیتی بگیرد اما دوسال صبر کرد تا ترس وواهمه ای که این عمل داشت از بین برود. او در این مدت شاهد جراحی تعدادی از دوستانش بود و پس از دیدن نتیجه عمل آنها ، وقتی که احساس کرد کاملا آمادگی این کار را دارد این عمل را انجام داد. او میگوید : وقتی به اطاق عمل میرفتم از ته دل خوشحال بودم سال ها انتظار چنین روزی را می کشیدم.
از ویدا میپرسم برای آینده اش چه برنامه ایی دارد؟
میگوید: میخواهم ازدواج کنم با مردی که عاشق روح وذهن من باشد نه گرفتار ظواهر و حرف مردم میخواهم تحصیلاتم را ادامه دهم و شغل خوبی پیدا کنم. میخواهم یک زندگی عادی داشته باشم، مثل همه مردم وهمه کسانی که از اول عمر تکلیف جنسیتشان معلوم بوده. و ازهمه مهم تر میخواهم از حقوق افراد ترانس سکشوال دفاع کنم من خیلی تابه حال دوندگی داشتم اما از امروز دوندگی بیشتری میکنم من تا زمانی که شخصاً و حضوری خدمت آقای احمدی نژاد نرسم آرام نمیگریم. من هرجا لازم باشد میروم تا حقوق پایمال شده افراد مثل خودم را زنده کنم تا دیگر خانواده ها بدانند ممکن است یک بچه ترانس سشکوال داشته باشند مثل لب شکری و یا هر بیماری دیگر. تا دیگر در خیابان هیچ کس به یک بیمار ترانس سکشوال نخندد و رو ترش نکند. این دنیا ایده آل من است دنیایی که در آن ترانس سکشول های آینده رنج هایی که من ودوستانم تجربه کرده اند تجربه نکنند.
عوامل به وجود آمدن این بیماری:
دکتر میر جلالی در این زمینه دست به تحقیقاتی زده و معتقد است : ما از همه مادرانی که فرزند ترانس سکشوال دارند سوال میکنیم که آیا در دوران سه ماهگی حاملگی،یک شوک روانی یا عصبی داشته اند یانه ؟ تعدا نسبتاً زیادی از این افراد جواب مثبت میدهند. حوادث ناگواری مثل از دست دادن همسر یا یکی از اعضای خانواده طلاق، ترس های شدید برای این افراد در دوران بارداری اتفاق افتاده است.
تعداد زیادی از بیماران ما از جنوب و جنوب غرب کشورمان می آیند با یک حساب سرانگشتی میتوان فهمیمد زمانی که مادران این ها سه یا چهار ماهه حامله بودند سال های اولیه شروع جنگ تحمیلی بوده این نشان میدهد که شوک عصبی ممکن است باعث ایجاد ترشحات هورمونی خاص میشود که محیط رحم را تغییردهد و روی نحوه رشد مغز جنین تاثیر بگذارد.
آمار این افراد:
دکتر علی رضا کاهانی کارشناس پزشک قانونی در همایش : ((بررسی اختلال هویت جنسی))در مشهد میگوید :
حدود 470 نفر از سال 66 تا 83 برای انجام عمل جراحی تغییر جنسیت به پزشک قانونی مراجعه کرده اند که در این بین مراجعه به مراکز استان ها 57 نفر بوده که 35 نفر مرد و22 نفر زن بودند.
اما دکتر میرجلالی آمار کلی تر ارائه میکند به عقیده او فرقی نمیکند کشورموردنظر ایران باشد یاآمریکا یا هلند و.. آمار و ارقام این افراد در کل جوامع یکی است.
چیزی در حدود شش نفر در صدهزار نفر یعنی عوامل مثل نژاد،فرهنگ،ثروت،وضعيت اقتصادی جامعه، درآمد سرانه،یا میزان تحصيلات هیچ تاثيری روی تعداد کودکانی که با اختلال واژگونی هویت جنسی متولد میشوند ندارند.
از طرف دیگر به نظر میرسد تعداد پسرهایی که هویت جنسی زنانه دارند بیشتر از دخترهایی است که هویت
جنسی مرادنه دارند. اما دکتر میرجلالی میگوید این اختلاف بسیار کم است و این دودسته تقریباً برابرند.
دکتر میرجلالی میگوید: شاید بتوان گفت نسبتشان 60 به 40 است اما پسرها این بیماری بیشتر جلب توجه می کنند
خودتان قضاوت کنید یک دختر ترانس سکشوال که روسری سرش میکند نهایت اختلالش این هست که موهایش را کوتاه میکند و یا آرایش نمی کند اما یک پسر ترانس سکشوال که موهایش را بلند میکند رنگ میکند آرایش میکند و زیور آلات به خودش آویزان میکند . پس طبیعی است که شما فکر میکنید تعداد پسران بیمار بیشتر است چون خیلی از دختران ترانس سکشوال شناخته نمیشوند و از روی ظاهر نمیتوان شناخت.))
نظرشماخواننده گرامی چیست ؟
- جامعه بایدبااینگونه افرادچگونه برخوردکند؟
- نقش مراجع وبزرگان جامعه دراین موضوع چیست ؟
|