اتاق گفتگو تماس با ما اخبار روز

امروز:

  تاریخ:24 /10/1384

بازدید کنندگان :  371 نفر

 کد:3169

چاپ خبر

عنوان خبر : مرگ سياه، مرگ سفيد

 

 

»عوامل خوبى برايپ ساخت و پرداخت اين صحنه ها در كنارش هستند، از فرهاد فارسى به عنوان طراح صحنه و لباس گرفته (به مبل ها و چراغ هاى روميزى خانه شبرى توجه كنيد) تا محمود كلارى (كه در اين فيلم زياد سرحال نيست) و احمد پژمان. و از همه مهم تر موفق مى شود شيرينى بازى بازيگرانش را بگيرد. در تك تك مكث ها و حرف تو دهان چرخاندن ها و نگاه ها و راه رفتن و بلند شدن و خلاصه همه چى. مجموعه اين چيزها باعث مى شود كه صحنه هاى دونفره حالا مى شود گفت «فرمان آرايى»، اينقدر خوب از آب درآيند. اما اين تا نيمه اول فيلم است. ضمن اين كه تازه در اين نيمه اول هم پختگى دو اثر قبلى را نمى بينيم. مثلاً طريقه انتقال اطلاعات توسط ديالوگ ها، احتياج به روتوش دارد. مريم سعادت هم اينقدر بامزه نيست كه وقتى كه از ما و فيلم مى گيرد را به بانمكى ديالوگ هايش ببخشيم. اما بعد مى رسيم به نيمه دوم فيلم كه فضا عوض مى شود و شخصيت ها به سفر مرگ مى روند.


شعارهاى صحنه مربوط به آرامگاه كوروش آزاردهنده هستند، كل سكانس درشكه سوارى در اصفهان به طرز حيرت آورى بد است. غرابتش به هيچ عنوان درنيامده است. ايده و اجراى باقى ماندن جاى لب هاى فرشته مرگ روى صورت مرد مرده هم جالب نيست. هزينه اى هم كه فيلمنامه براى حضور جمشيد هاشم پور در داستان مى پردازد، بيش از اندازه است. بارها از مسير اصلى خارج مى شويم تا سراغ شخصيت هاى داستان نويسنده برويم كه دارند يك گور را مى كنند، اما ارتباط درستى بين اين دو مسير برقرار نمى شود. ثمره و نتيجه عجله كردن در مرحله فيلمنامه را اينجا هم مى شود ديد. ارتباط برقرار كردن بين اين دو داستان، احتياج به كلنگ زدن بيشترى داشت. بيشترين ارتباط در صحنه مرگ آقاى سعدى و رسيدن هاشم پور به جسد شكل مى گيرد كه بيش از حد قابل پيش بينى و مكانيكى به نظر مى آيد. در صحنه آخر هم كه دوباره شخصيت ها را كنار جاده مى بينيم، تمام ماجرا يك جور اداى دراماتيك (يا تدوينى) به نظر مى رسد تا ايده درخشانى كه بخواهد كل داستان را به شكل ديگرى نشان مان دهد و تفسير تازه اى از آن رو كند. عجله حتى در اجرا هم ديده مى شود. هديه تهرانى را كنار آمبولانسى كه مردها از كنارش رد مى شوند، درست و حسابى نمى بينيم.


آن نما از پخش ماشين در صحنه بردن سعدى به گورستان چه فايده اى دارد؟ زاويه دوربين براى فيلمبردارى از خط هاى وسط جاده در همين صحنه مناسب نيست. لوكيشن گورستان هم تاثيرش را آنقدر كه بايد نمى گذارد. به نظرم رنگ ها بيش از حد خفه و مرده است. جورى كه توجه تماشاگر از صورت بازيگرها به اطراف جلب نمى شود. به خصوص كه فرمان آرا سكانس اوج فيلمش را تا حدى قربانى اشاره هايى كرده كه خواسته به زندگى يك شخصيت واقعى در جهان خارج از فيلم داشته باشد.

 اگر ذهن كارگردان از اين ارجاع ها خلاص مى شد، شايد سكانس موثرترى مى نوشت. به قول بهمن فروتن، مربى شموشك نوشهر، بد نبود كه آبگوشت فيلم يكى دو قل ديگر هم مى خورد تا بهتر جا بيفتد. اين حرف ها را كنار بگذاريم و برويم سراغ اين نكته كه بعد از سه فيلم، بهمن فرمان آرا تازه دارد دلخوشى هايش را پيدا مى كند. دلخوشى هايى نه براى زندگى كه براى مرگ. او حالا وطنش را دارد و جوان هايى كه قرار است اين وطن را زنده نگه دارند. هرچه نباشد، يك بوس كوچولو درباره نويسنده اى است كه مى خواهد خودش را بكشد، اما تا آخر داستان دست نگه مى دارد تا فرشته مرگ و يك بوس كوچولويش از راه برسند. اين پاداش روشنفكرى است كه خودبينى را كنار گذاشته و با وجود قدر و وزن زيادش، خودش و هم نسل هايش را روى كفه سبك تر ترازويى مى گذارد كه ور ديگرش جوان هاى نسل امروز هستند.

 

نوشته شده توسط : اميرقادري

نظرات و پیشنهادها:
آدرس پست الکترونيکي :   

فهرست عناوین

» صفحه اصلی

» عناوین کل اخبار

» اجتماعی

» اقتصادی

» سیاسی

» علمی

» فرهنگی

» ورزشی

» استانها

» خارجی

» خبر های منطقه  کرج

» گزارش و تحلیل

» عکس ها

» گفتگو

» یادداشت ها

» مقاله

» پیوند ها

» سرگرمی و امکانات

» جستجوی خبر

http://www.qadrmedia.tv

عناوین کل اخبار  | اجتماعی |  اقتصادی  | علمی | ورزشی | سیاسی  | فرهنگی