اتاق گفتگو تماس با ما اخبار روز

امروز:

  تاریخ:15 /11/1385

بازدید کنندگان :  488 نفر

 کد:9389

چاپ خبر

عنوان خبر : یک جوک رشتی بگم؟!

 

 

» رضا اشکوری در مقاله مانديم و خواهيم ماند مینویسد: " در زير فشار منگنه های غريبه و "خودی" به عنوان يک فرد ايرانی خيلی تنهاييم". آری, تنهاييم , و اين تنهايی درست در زمانه ای که بيش از هر وقت ديگر ميهن مان به همدلی, همبستگی و اتحاد تک تک ايرانيان ميهن دوست و آزادی خواه احتياج دارد قبل از آنکه تقصير ديگران باشد گناه خودمان هست. ما هنوز حکايت سوسکها , "نمنه" و اعتراض هم وطنان آذربايجانی مان را نفهميديم و يا خود را به کوچه  چپ می زنيم .

باورم اين است و قلبم اين را می گويد که مانا نيستانی قصد هيچ توهينی به هم وطنان آدربايجانی را نداشت. اما بغض جمع شده ی سالها توهين و تحقير برای انفجار به چيزی بيش از "نمنه" احتياج نداشت. آيا ما می توانيم به عنوان ايرانی اما با ريشه های قومی متفاوت آذربايجانی, فارس, شمالی, کرد برای دفاع از ميهنمان از شر تجاوزات بيگانه و ستمگری مستبدان وطنی در يک سنگر برزميم؟ آيا امکان اينکه به جای شليک به سوی دشمن, اول بخاطر حساب های تصفيه نشده ای که با همديگر داريم, با قنداق تفنگ بر سينه همديگر بکوبيم وجود ندارد؟
اين چه بيماری عجيبی است که ما بايد هميشه درک اشتباه از مفاهيم داشته باشيم؟ آزادی بيان و عقيده کجا و توهين به رشتی و ترک ولروعرب وبلوچ و... کجا؟ بستگان يکی از دوستانم پس از چند سال دوری از ميهن به ايران آمده بود, از سوئد, ماجرايی را تعريف ميکرد که فکر می کنم کم و بيش برای تمام کشورهای متمدن صادق باشد,.

اومی گفت :در اين چند سال در آن کشور چند وزير و يا ليدر احزاب پارلمانی بخاطر مسائلی که برای ما بسيار جزيی می نمايد, چون نپرداختن به موقع جريمه پارک کردن غير مجاز يا جلو انداختن نوبت خود برای گرفتن آپارتمان مجبور به ترک پست خود شدند, هرکس در هر موقعيت اجتماعی می تواند از هرکس در هر موقعيت اجتماعی يا سياسی انتقاد کرده و انحرافهایشان را از نرم هايی که وجود دارد افشا نمايد و يا درباره هر شخص, دسته, قوم و کشور جوک و طنز (نه توهين) ساخته و از طريق راديو, تلويزيون, روزنامه يا سخنرانی به اطلاع ديگران برساند.

اما در همين کشور توهين به شخص , گروه و ملتهای ديگر جرم محسوب می شود. آزادی بی حد و حصر بيان عقيده و در عين حال ممنوعيت توهين.
ساختن جوک های مستهجن و توهين آميز درباره شمالي ها تاريخچه چندان طولانی نداشته و به اواخر دوره رضا شاه برميگردد. زمانی که رضا شاه در مقام سردارسپه بود و مقدمات به قدرت رسيدن خود را فراهم می کرد, جهت بهره برداری از احساسات مذهبی مردم در مراسم سينه زنی تاسوعا و عاشورا شرکت ميکرد, قزاقها و تعدادی از طرفداران سردارسپه شعار ميدادند:
اگر در کربلا قزاق بودی      حسين بی ياور و تنها نبودی
مردم گيلان که هنوز خاطره دمکراسی و فضای آزادی را که در منطقه وجود داشت از ياد نبرده بودند , نمی خواستند باقيمانده دستاوردهای مبارزات شان زير چکمه قزاقها لگدکوب شود , گيلانيها که تجارب شرکت فعال در جنبش مشروطيت ( نيروی اصلی تسخير تهران به سرکردگی سپهسالار اعظم تنکابنی را گيلانيها تشکيل ميدادند) و همچنين تلاشهای استقلال طلبانه و آزاديخواهانه شان در جنبش جنگل به رهبری ميرزا کوچک خان و سپس تشکيل اولين دولت جمهوری در گيلان, را پشت سر گذاشته بودند فريب تبليغات آزاديخواهی و ميهن پرستی دروغين قزاقها که عموما تحت کنترل افسران روسيه تزاری و سپس انگليسيها بود را نخورده و در دوره ای که همه جای ايران شعار:
اگر در کربلا قزاق بودی                حسين بی ياور و تنها نبودی
سرداده می شد در رشت مردم در طی تظاهرات می خواندند:
اگر در کربلا قزاق بودی          عبا و کفش از حسين  ربودی
که بعدها اين بيت در جريان "کشف حجاب" به شکل زير هم خوانده می شد:
اگر در کربلا قزاق بودی            حجاب را از سر زينب ربودی
می گويند رضا شاه از آن موقع کينه رشتی ها را به دل گرفته و همه جا با توهين از آنها ياد می کرد و زمينه ساز ساختن جوک های مستهجن , مبتذل و توهين آميز عليه آنها شد. او که خود شمالی مازندرانی بود هيچ فکر نمی کرد روزی اين جوک ها يا فحشها متوجه نه تنها رشتيها بلکه همه شماليها از جمله مازندرانيها هم خواهد شد. چون اغلب در اين جوکها منظور از رشتی تمام اهالی ساکن بين شهرهای آستارا تا گنبد هست.

عموي من تعريف ميکرد در دهه 50 برای تشويق از يک تيم فوتبال به نام گندم طلايی که از ساری يا گنبد بود به امجديه رفته بود و در آنجا عده ای ميگفتند" رشتی برو گمشو " يا "شير که رشتی نميشه" و امثالهم.
توهين و فحاشی به شمالي ها معمولا در دو زمينه صورت می گيرد: اول هرزگی زنان و بی غيرتی مردان شمالی, دوم ترسو بودن شمالي ها.
مغزهای عليل و بيمار بعضی ها شرکت فعال زنان شمالی در فعاليتهای توليدی, اجتماعی و سياسی و در نتيجه توقع شان در مشارکت در تصميم گيريهای لازمه در زمينه های نامبرده را هرزگی و سليطگی تعبير می کنند. طبيعت کار و زندگی در شمال خوشبختانه بسيار متفاوت با ديگر نقاط ايران است. حتی مسلمانی شمالی ها با ديگر جاها فرق دارد. زن مسلمان شمالی موقع کار در شاليزارها شلوارش را تا زانو بالا ميزند, در حاليکه در بسيار نقاط ايران چنانچه تار مويی از زن نمايان شود , اگر کار به اسيد پاشی و زن کشی نکشد, مشت و لگد شوهر "با غيرت" حتمی است. برخلاف آنچه در اين جوکهای توهين آميز ادعا می شود و اتفاقا درست برعکس آن , علاوه بر فقر و محروميتهای اجتماعی, عامل مهم ديگر فرار دختران و افتادن شان به دام فحشا و تن فروشی همين سنتهای به شدت متحجر و زن ستيز ی است که دفاع از آنها "غيرت" ناميده می شود.

بجای جوک رشتی گفتن و خود را به بي عاری و کوچه چپ زدن برويد صفحه حوادث و آمار خود سوزی دختران و زنان بخاطر ازدواج های اجباری و تجاوز و کتک خوردن سيستماتيک توسط مردان و آمار قتل های ناموسی و همچنين آمار دختران فراری که بسياری ازایشان به دام تجار تن زن در ايران و شيخ نشينهای عربی می افتند را بخوانيد, می بينيد شمالي ها در تمام اين موارد ته ليست قرار دارند. و ببينيد چگونه اين سنتها دکان دوزندگان پرده بکارت را رونق بخشيده است .
مرد شمالی عموما مرد سالار نيست زيرا وی به اهميت نقش زن هم در امر کار و توليد و هم در فعاليت های اجتماعی واقف است. بر بستر چنين شرايطی است که زنان بزرگ و نامداری که نامشان در تاريخ ايران ثبت شده از شمال ايران برخواستند. زنانی چون سيده ملك خاتون ديلمی و يا بی بی خانم استر آبادی که حدود بيش از صد سال پيش, در آن دوره ای که زنان از کمترين حقوق اجتماعی محروم بودند, مانيفست دفاع از حقوق زنان, کتاب معايب الرجال را می نويسد و اولين مدرسه زنان را در خانه خودش داير می کند. و اما مردان "باغيرت" نيز بيکار ننشته و به روايت خانم دكتر مه لقا ملاح، نوه دخترى بى بی خانم استرآبادى : اين مدرسه كه قبل از انقلاب مشروطه راه افتاده بود، خيلی سر و صدا راه انداخت. يكی از آقايان امام جماعت در مسجدحضرت عبدالعظيم پاى منبر رفته و گفته بود "واى برآن ملتى كه مدرسه دوشيزگان داشته باشد". دوشيزه شهوت‌انگيز است. اين شد كه ساير ملاها بر عليه وی اقدام كردند . يك بيانيه دادند عليه او كه اين خانم در منزل‌ش عرق دارد و تهمت‌هاى اين چنينى زده بودند. تاآنجاکه او مجبور شد بالاخره در مدرسه را ببندد و تابلو را پايين بكشد " . و يا "روشنک نوع دوست" از زنان فعال دوران مشرطيت که پيش از انقلاب مشروطه مدرسه 3 کلاسه ای را در شهر رشت برای بانوان باز می گشايد و اولين انجمن زنان به نام پيک سعادت نسوان راتشکيل داده و اولين نشريه ويژه زنان يعنی ماهنامه پيک سعادت نسوان را منتشر می کند. و برای اولين بار در ايران در سال ١٣٠١ ، روز ٨ مارس را بعنوان روز جهانی زنان در انزلی جشن می گيرد. برای مطالعه بيشتر درباره سرگذشت زنان تلاشگر شمالی به روی زنان شمال کلیک کنيد:

ازين وادی سپاه مازيار رزمجو بگذشت       از آن ره رفت مردآويج


اما درباره ترسو بودن شماليها

همانطور که اشاره کردم توهين و فحاشی به شمالی ها در قالب جوک سابقه چندانی نداشته و از اواخر دوره رضا شاه شروع شد.و اين در حالی است که تمام مشاهير و بزرگانی که درباره شماليها نوشته اند, چه ايرانی و چه خارجی, در وصف دليری و شجاعت مردمان گيلان و مازندران می باشد. بزرگانی چون فردوسی, فخرالدين اسعد گرگانی, خاقانی شيروانی, ناصرخسرو, حافظ ابرو, کسروی, صادق هدايت, سيريل الگود, پطروشفسکی, ابن الفقيه, برنارد لوئيس و ارنولد توين بی هرکدام مطالبی درباره شمالی ها نوشتند که خلاصه آنها را می توانيدبه مشاهیر  مراجعه کنيد:

برای آشنايی با سرگذشت دليری شمالی ها علاقمندان را به سرگذشت مازيار, ماکان کاکی, مردآويج, اسپهبدان مازندران, ديلميان آل زيار و آل بويه که در تارنمای شماليها موجود است رجوع ميدهم. فقط اشاره کنم که سيصد و پنجاه سال پس از اشغال ايران توسط اعراب گيلان و مازندران هنوز استقلال خود را حفظ کرده بودند و مناطق شرق گيلان و غرب مازندران هرگز تحت سلطه هيچ نيروی بيگانه, از اسکندر گرفته تا اعراب, ترکان و مغولها در نيامد. و برای اولين بار شماليها به سرکردگی پسران ابو شجاع ماهيگير گيلانی موسوم به ديلميان آل بويه توانستند اعراب را کاملا از ايران پس رانده و بغداد مرکز خلافت را به تصرف خود در آورند.استقلال جويی , سرکشی و دليری گيلانيان در دوره اشغال ايران در زمان سلوکيان در داستان ويس و رامين که در اصل به زبان پهلوی بوده و فخرالدين گرگانی به فارسی برگردانده بسيار زيبا توصيف شده است, دوره ی که از تمام مناطق ايران به اصطلاح امروزی "ازاله بکارت" شده بود, گيلان همچنان بخاطر شجاعت مردمانش در برابر کسانی که قصد تجاوز به او را داشتند دوشيزه ای باکره ماند و آرزوی وصال وی را بسياری از جهانخوران و متجاوزان به گور بردند. اين هم شعر فخرالدين اسعد گرگانی:
زمين ديلمان جاييست محکم                  بدو در لشکری از گيل و ديلم
به تاری شب ازيشان ناوک انداز               زند از دور مردم را به آواز
گروهی ناوک و زوبين سپارند                   به زخمش جوشن و خفتان گذارند
بيندازند زوبين را گه تاب                          چو اندازد کمان ور تير پرتاب
چو ديوانند گاه کوشش ايشان                 جهان از دست ايشان باز ويران
سپر دارند پهناور گه جنگ                        چو ديواری نگاريده به صد رنگ
زبهر آن که مرد نام و ننگند                       زمردی سال و مه با هم به جنگند
از آدم تا به اکنون شاه بی مر                   کجا بودند شاه هفت کشور
نه آن کشور به پيروزی گشادند                نه باژ خود به آن کشور نهادند
هنوز آن مرز دوشيزه بماندست               برو يک شاه کام دل نراندست

کلام آخر, با وجودی که نبودن امکانات تفريحی و ورزشی سالم و محدوديتهای فراوان برای پر کردن اوقات آزاد, نقش بسيار مهمی در جوک سازی و جوک گويی دارد. به اعتقاد من نبايد به اين بهانه از مسئوليت فردی انسانها چشم پوشيد. مگرمدعی نيستيم که ملت خوش ذوق وبا استعدادی هستيم؟ چگونه است که از پس ساختن جوکی که عاری از توهين و فحاشی بوده و درعين حال به همان اندازه جالب و مفرح باشد بر نميآييم؟ و گرنه جوک و طنز به خودی خود چيز بدی نيست و کسی هم بدان معترض نيست. اما مغز بيمار و عليل بعضی ها , شايد هم برای رد گم کردن ديگران از ناتوانی های احتمالی خود و يا ارضای تمايلات حيوانی و اميال بيمارگونه خود توهين ديگران را علاج کار می بيند. در تاريخ عضدى آمده است که آغا محمد خان قاجار که خواجه بود 17 زن در حرمسرای خود داشت. و چون قادر به کام گيری نبود با مشت و لگد و شلاق به جان آنها می افتاد. باری اگر احترام متقابل بين انسانها وجود نداشته باشد از ياری و مساعدت متقابل در روزهای سخت و بدبختی هم خبری نخواهد بود. و اين همان چيزی است که دشمنان مردم و مرز و بوم ما بيشترين بهره را از آن خواهند برد
در رابطه با جوک های رشتی مطلبی در تارنمای ورگ هست که برای مشاهدآن میتوانیدروی ورگ کلیک کنید.
 

ماکان

  • سلام و عرض ادب حضور نویسنده محترم متن فوق انگار که خود نوشته باشم . آشنا و نزدیک و صد البته غم انگیز ....... کاش فرصت و توان آن بود تا به زیبایی شما و آنگونه که شایسته تقدیر از نوع نگاه و بیانتان باشد چند خط بیشتر بنویسم ولی نه در این مجال میسر است و نه قادرم .پس بسنده میکنم به یک درود . درودی بر شما و اندیشه بلندتان . پایدار باشید . بدرود.

نظرات و پیشنهادها:
آدرس پست الکترونيکي :   

فهرست عناوین

» صفحه اصلی

» عناوین کل اخبار

» اجتماعی

» اقتصادی

» سیاسی

» علمی

» فرهنگی

» ورزشی

» استانها

» خارجی

» خبر های منطقه  کرج

» گزارش و تحلیل

» عکس ها

» گفتگو

» یادداشت ها

» مقاله

» پیوند ها

» سرگرمی و امکانات

» جستجوی خبر

http://www.qadrmedia.tv

عناوین کل اخبار  | اجتماعی |  اقتصادی  | علمی | ورزشی | سیاسی  | فرهنگی